Still There, More Doubts, Lost

این ادامه ی یک قصه ست.
قصه ی یک زندگی. 
قصه ی یک مواجهه. 
تلاش یه "جزء" برای حل شدن در یک "کل"؛ 
تلاشی مذبوحانه به قدمت تاریخ! 

ولی خب، 

رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد

Comments

Popular posts from this blog

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد/ شاید به زیر آوار فرهاد رفته باشد

دور مچ پای راستش یه زنجیر طلایی نازک بود که دو تا سکه‌ی کوچیکِ احمدشاهی ازش آویزون بودن

پاییز - تو به من وقتی رسیدی همه شاه بیت های شعرم بهتر از هر غزل خداحافظی بود!