Overload or sth
هرچی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که باید برم از این خونه و یه مدت تنها زندگی کنم. غر نمیزنم اصلا، اتفاقا برخلاف همیشه که آینده برام مبهم بود، الان چند روزیه که یکم واضح شده و این برام لذت بخشه و یه خورده این حس رو میده که من سوارم بر زندگی نه که اون بر پشت ما یکه بتازد