خزنده ای و اینا یا دندون لق را بکنید بندازید دور!

اینکه بخوایم فکر کنیم ما تفاوت خاصی با آدمای دیگه و یا عرف جامعه داریم خیلی فکر دقیقی نیست!
نیرو محرکه‌های ما برای پیشروی توی زندگی شخصی و حرفه ای و اجتماعی‌مون گاهی دقیقا همون چیزیه که نتیجه‌ش میشه یه آدمی که ما قبولش نداریم و یا سرزنشش میکنیم بابت یه رفتار یا یه داستانی. و بعله، کم کم، کم کم همه ی ما حل میشیم توی جاممعه! بهتره بگم که جامعه انقد قویه که مارو توی خودش حل میکنه! صیقل میده، مثل یه تیکه سنگ توی یه رودخونه! انقدر میکوبه ت به این سنگ و اون سنگ تا همه ی گوشه های اضافه ت بره! #تصویر_ذهنی

آره میگفتم! و این داستان که درنهایت همه یه چیزیم با تفاوت های جزیی و درنهایت هم پاپ فلان و هم باراک اوباما و هم علی اقا روزی چند بار باید برن هرچی خوردن رو پس بدن و یا اونا هم باید گاهی یه سوراخی پیدا کنن که فلان و یا و یا و یا، بادی که آدم انداخته به غبغب را در صدم ثانیه ای میفرسته به گورستان تاریخ! که کلا بیخیال بابا
خیلی داستان زنگوله‌ای تر از اونیه که آدم فکرشو میکنه ولی خب میدونی بنفشه جوون، دوستانه داریم حرف میزنیم دیگه، توی همین مقیاس و با همین سطح از توقعات هم اگه خوشحال نبودی بکش بیرون و خودتو گول نزن!

Comments

Popular posts from this blog

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد/ شاید به زیر آوار فرهاد رفته باشد

دور مچ پای راستش یه زنجیر طلایی نازک بود که دو تا سکه‌ی کوچیکِ احمدشاهی ازش آویزون بودن

پاییز - تو به من وقتی رسیدی همه شاه بیت های شعرم بهتر از هر غزل خداحافظی بود!