كه مردمان سطرهاي آن كتيبهاند كه با آب نوشتندش...
ما نمیخوایم که آدمارو ناراحت کنیم، ولی این کار رو میکنیم، اونا ناراحت میشن و اینجا دیگه مهم نیست که کار شما خواسته یا ناخواسته بوده! مادرم منو عذاب میده و من هرچند که حافظهم مثل قدیم عمل نمیکنه _ نمیخوام که بکنه_ ولی کینهای نفرت انگیز رو به واسطهی یادآوری لحظههای اندکی از گذشته در من نگه میداره نسبت به مادرم که اون هیچوقت نمیتونه بفهمه از کجا نشئت میگیره، شاید بزودی خودمم اون ریشههارو یادم بره و سرگرم ردش بشم! هرروز ازش دورتر برم، غریبهتر بشم، و بیمهرتر! و اون ... سلیمان یه باری بهم گفت دلت رو با نفرت سیاه نکن، دلت حیفه!
وای خدایا
راجع به مادرم دارم اینارو میگم
ولی آره... همین مادره که عذابم میده!
شایدم منم... خودمم
خودم!
وای خدایا
راجع به مادرم دارم اینارو میگم
ولی آره... همین مادره که عذابم میده!
شایدم منم... خودمم
خودم!
Comments
Post a Comment